ساقی

به سراغ من اگر می آیی ٬ کمی آهسته تر از دوست بیا که ترک خورده ام از پیش در این تنهایی ٬ ترکم می شکند

ساقی

به سراغ من اگر می آیی ٬ کمی آهسته تر از دوست بیا که ترک خورده ام از پیش در این تنهایی ٬ ترکم می شکند

آدم و هوا

خوش به حال آدم و حوا 

حوا به جز آدم ٬ آدم دیگری در زندگیش نداشت ؛ 

و آدم جز حوا ٬ هوای دیگری در سرش نبود. 

شارژ ایرانسل

کاش حرف های من هم مثل شارژ ایرانسل بود !!!

اینهمه خریدار داشت. 

دیکتاتور

عشقت را به من دیکته کردی... 

تو مهربان ترین دیکتاتوری هستی که در عمرم دیده ام. 

خواب و بیدار

یادم باشد امشب از خوابم بپرسم چگونه با تو رفتار می کند ؟

که تو هر شب به خوابم می آیی... 

ولی یک شب هم در بیداریم نیامده ای. 

چگونه انتظار داری؟

تو از گفته های من عشقم را نمی فهمی

آن وقت چگونه انتظار داری من از نگفته هایت بفهمم که

عاشقی؟؟؟

منو نشناخت

انقدر عوض شده بود که من را نشناخت. 

احمدی نژاد

متناقض ٬ بهترین مترادفِ احمدی نژاد !!! 

دماغ

ضربه ی بدی به دماغم خورده 

شده اندازه ی قابلمه 

ولی من اصلا ناراحت نیستم 

امید وارم یادش بره اندازه اصلیش چقدر بوده 

خدا رو چه دیدی 

شاید کوچیک تر از اولش شد.  

سلام

... و من هنوز در انتظار یک سلامم 

سلامی تازه از عشقی قدیمی 

مکث

فاصله ی گوش های من تا صدای تو فقط به اندازه ی یک مکث کوتاه است 

مکثی به اندازه ی تمام اعتقاداتم 

...

انتظار ما ٬ انفجار نور بود... 

حسادت

احتمالا از دو حالت خارج نیست... 

یا من حسادت را در خودم خواهم کشت 

یا حسادت من را 

نمی دانم؟؟؟ 

شاید هم با هم دست به یکی کردیم٬تو را کشتیم... 

 

حضور

طوفانی که حضور بی کلامت در من به پا کرد 

هیچ کلام بی حضوری به پا نکرده بود. 

بی خبری

وقتی هیچ چیز از دنیا نمی دانستم 

تمام غمم فقط نداستنم بود٬ 

اکنون اندک دانسته هایم چنان غمی بر دلم نشانده 

که بی خبری برایم آرزوست

تا همیشه

تا کی باید منتظرت باشم؟ 

تا همیشه بسه؟؟؟ 

رویای بهمن

تمام رویاهایم  

زیر سقوط اخلاقی بهمن٬  

در کاشانه دفن شد... 

پنجره ی فولاد

 

مدتهاست بر دلت دخیل بسته ام. 

شده ای پنجره ی فولاد.

سری به مشهد بزن.

شاید تو هم مهربانی یاد گرفتی...  

دنیا

 

شده ای دنیا... 

آدم ها را می پذیری٬ 

وا بسته می کنی 

و درست وقتی که برایت می میرند 

 

تردشان می کنی. 

بی نگاه

 

از خستگی چشمانم باز نمی شود. 

 

پ ن:یک عمر با چشمان باز نوشتم هیچ نشد 

یک بار هم با چشمان بسته بنویسم ٬ مگر چه می شود؟؟؟ 

صدای تو

 

غرق گلایه های تو      هی میومد صدای تو 

  

پرسه

 

گفتم می روم ولی

آنقدرها هم نرفتم.در حوالیت پرسه می زنم.

همین شبهاست که مأموران گشتت دستبندم بزنند

نمی دانند من خودم پابندم

راستی...

کارت شناسایی ندارم.

اگر شناختی ام ساکت می مانی؟

می ترسم آزادم کنند. 

اتمام حجت

 

نکنه یه روز بیاد بدجوری از چشات بیفتم!!!

حرفمو یادت باشه ، بعد نگی کاش زودتر می گفتم. 

غنچه رز

 

تمام عشقم را به گلبرگ های غنچه ی رزی دوختم که برایت هدیه آورده بودم٬ 

تا در بودنم بدرخشد و در نبودنم بشکفد ... 

 

گم

 

انقدر کوچیکتم  

که می ترسم آخرش توی قلب بزرگت گم بشم. 

 

 

فردوسی پور

 

عزیزم خیلی دوست دارم 

 حتی بیشتر از دیدن بازی رئال و بارسلونا 

 

-فرازهایی از نامه های عاشقانه ی عادل فردوسی پور- 

 

تصویر

 

از لحظه ای که دیدمت 

دیگه نمی تونم شعر بگم 

آخه به جای کلمات  

فقط تصویر تو توی ذهنم پرسه می زنه  

 

کمبود

 

زمان هایی که احساس یک بغل کمبود می کنم 

به هر شکل با خودم کنار می آیم 

 

ولی نمی دانم آن زمان هایی که احساس کمبود یک بغل می کنم 

 

چه کنم!!!  

 

 

برگ برنده

 

 

برگ برنده ای که دست همه باشه 

 

برگ برنده نیست 

 

کلید شکستِ 

 

کفش

 

 

می گه عاشق کفشم. 

راست می گه؛  

 

عادت داره رو چیزایی که دوست داره راه بره. 

 

دروغ

 

با تمسخر بهم گفت : 

« نکنه عاشقی ؟ » 

توی چشماش نگاه کردم؛ 

دستام یخ کرد؛ 

هیچی به ذهنم نرسید به جز یه کلمه: 

 

               « بودم » 

 

خدایا بازم بهش دروغ گفتم...